حلما ساداتحلما سادات، تا این لحظه: 8 سال و 6 روز سن داره
پیوند منو باباییپیوند منو بابایی، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
هليا ساداتهليا سادات، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
,وبلاگ کوچولوهام,وبلاگ کوچولوهام، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره
مامانی تا الانمامانی تا الان، تا این لحظه: 24 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره
بابایی تا الانبابایی تا الان، تا این لحظه: 29 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

کوچولولو من

عکسای کوچولولوم

سلام گل من امدم اگه قسمت باشه عکساتو امروز دیگه بزارم این عکس واسه روزای قبل عیده اینجا نوشتم رفتیم یزد واسه نی نی کوچولومون دکتر که تو مریض شدی چشمات خراب شد ولی زود خوب شدی مامانی داشت لباس عیدت تنت میکرد ببینه اندازته یا نه شیطونی من اینجا همش میرفتی سراغ ایینه یا زیر میزش کلی ترسیدم شمدونی هاش بریزی رو خودت خلاصه الان شمدونی هاشو جمع کردم  ناز دختر خوشکلم بشم من اینجا که میبینی سیزده بدر 96 هسته بله درسته ایشون ببیی هستن خودت اونجا داشتی جر میدادی که بری پیش این گوسفند به زبون شیرین خودت(ببیی) اونجا از بس گفتی دایی دایی  دایی های جیگرت این مسئولیت قبول کردن نوبتی یا تو ببرن پیش ببیی ی...
24 فروردين 1396

کنجد کوچولو دخترمیشود

سلام کوچولو من حلماساداتم خوبی خیلی شیطون شدی دخترم اونقد زیاد ک هی دلم میخواد محکم بغلت کنم به خودم فشارت بدم بوست کنم شیریم شدی تو دل برو تازگیا رو پاهات وایسادی میخوای قدم برداری که میخوری زمین واسه همین میترسی وایسی رو پاهات ناز خندهای الکی که میکنی  کنجدکوچولو دیروز 19 فروردین منو بابایی مامان صدیقه و اغاییت با اجی کوچولوت رفتیم یزد هم واسه دکتر هم واسه سونو تعیین جنسیت با همه امیدی که داشتم  پسرکوچولو باشی ولی یهویی دختر بودی قدمت مبارک ناز من دختر نعمت خدا چقد دوستمون داره که نعمت به زندگیمون میاره با امدن حلما تو زندگیمون کلی نعمت امد تو زندگیمون خونمون درست کردیم بابایی کارش بهتر شد یه کار دیگه هم پیدا کرد و.......
20 فروردين 1396

بدون عنوان

سلام کوچولولو های من امدم با عکسامون  بخورمت حلما خانومیم با این اخمت وای باز میخوام بزارم بقیشو نمیدونم حجم ندارم یا اینجا قبول نمیکنهفک کنم باید دونه دونه بزارم   ...
8 فروردين 1396

سال نو مبارك

سلام ميوه هاي زندگيم عيدمون مبارك امروز روز چهارم عيد سال تحويل حلما خانومي حموم بود با مامان صديقه.  منو بابايي با موتور با سرعت داشتيم ميومديم خونه مامان صديقه سال تحويل باهم باشيم كه جور نشد دخي خوشكلم كوچولولو من امسال سه تايي بهم ست كرديم تيپ صورتي زديم چقد خشكل شديم  ديشب با دايي اميد و دايي قاسم مامان صديقه و بابايي رفتيم پارك ابشار كباب درست كرديم كلي خوش گذرونديم تا ٢.٣٠شب اونجا بوديم پري شب با خاله انسيه و خاله محدثه با دايي قاسم اينا رفتيم باقراباد خونه باغ فاميل هاي اميرحسين اونجا كلي خوش گذشت پيتزا خورديم هي ميخواسم ازت عكس بگيرم با لباست مگه ميزاري عزيزكم همش بد ميفتي اين عكس كت شلوار قشنگت بقيه...
4 فروردين 1396
1